۶۲۵ بار خوانده شده
چون که تا اَقْصایِ هِنْدُستان رَسید
در بیابانْ طوطییی چندی بِدید
مَرکَب اِسْتانید، پَس آواز داد
آن سَلام و آن امانَتْ باز داد
طوطییی زان طوطیانْ لَرزید بَس
اوفْتاد و مُرد و بُگْسَستَش نَفَس
شُد پَشیمان خواجه از گفتِ خَبَر
گفت رفتم در هَلاکِ جانور
این مگر خویش است با آن طوطیَک؟
این مگر دو جسم بود و روحْ یک؟
این چرا کردم؟ چرا دادم پیام؟
سوختم بیچاره را زین گفتِ خام
این زبانْ چون سنگ و هم آهنوَش است
وانچه بِجْهَد از زبانْ چون آتش است
سنگ و آهن را مَزَن بر هم گِزاف
گَهْ زِ رویِ نَقْل و گَهْ از رویِ لاف
زان که تاریک است و هر سو پَنبهزار
در میانِ پَنبه چون باشد شَرار؟
ظالِمْ آن قومی که چَشمانْ دوختند
زان سُخَنها عالَمی را سوختند
عالَمی را یک سُخَن ویران کُند
روبَهانِ مُرده را شیران کُند
جانها در اصلِ خود عیسی دَماَند
یک زمان زَخْماَند و گاهی مَرهَماَند
گَر حِجاب از جانها بَرخاستی
گفتِ هر جانی مَسیح آساسْتی
گَر سُخَن خواهی که گویی چون شِکَر
صَبر کُن از حِرص و این حَلْوا مَخَور
صَبر باشد مُشْتَهایِ زیرکان
هست حَلْوا آرزویِ کودکان
هرکِه صَبر آوَرْد، گردون بَر رَوَد
هرکِه حَلْوا خورْد، واپَستَر رَوَد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در بیابانْ طوطییی چندی بِدید
مَرکَب اِسْتانید، پَس آواز داد
آن سَلام و آن امانَتْ باز داد
طوطییی زان طوطیانْ لَرزید بَس
اوفْتاد و مُرد و بُگْسَستَش نَفَس
شُد پَشیمان خواجه از گفتِ خَبَر
گفت رفتم در هَلاکِ جانور
این مگر خویش است با آن طوطیَک؟
این مگر دو جسم بود و روحْ یک؟
این چرا کردم؟ چرا دادم پیام؟
سوختم بیچاره را زین گفتِ خام
این زبانْ چون سنگ و هم آهنوَش است
وانچه بِجْهَد از زبانْ چون آتش است
سنگ و آهن را مَزَن بر هم گِزاف
گَهْ زِ رویِ نَقْل و گَهْ از رویِ لاف
زان که تاریک است و هر سو پَنبهزار
در میانِ پَنبه چون باشد شَرار؟
ظالِمْ آن قومی که چَشمانْ دوختند
زان سُخَنها عالَمی را سوختند
عالَمی را یک سُخَن ویران کُند
روبَهانِ مُرده را شیران کُند
جانها در اصلِ خود عیسی دَماَند
یک زمان زَخْماَند و گاهی مَرهَماَند
گَر حِجاب از جانها بَرخاستی
گفتِ هر جانی مَسیح آساسْتی
گَر سُخَن خواهی که گویی چون شِکَر
صَبر کُن از حِرص و این حَلْوا مَخَور
صَبر باشد مُشْتَهایِ زیرکان
هست حَلْوا آرزویِ کودکان
هرکِه صَبر آوَرْد، گردون بَر رَوَد
هرکِه حَلْوا خورْد، واپَستَر رَوَد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۸۵ - صفت اجنحهٔ طیور عقول الهی
گوهر بعدی:بخش ۸۷ - تفسیر قول فریدالدین عطار قدس الله روحه تو صاحب نفسی ای غافل میان خاک خون میخور که صاحبدل اگر زهری خورد آن انگبین باشد
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.