۴۲۰ بار خوانده شده

بخش ۷۹ - سوال کردن رسول روم از امیرالمؤمنین عمر رضی‌الله عنه

مَرد گُفتش کِی اَمیرُالْمؤمنین
جانْ زِ بالا چون دَرآمَد در زمین؟

مُرغِ بی‌اندازه چون شُد در قَفَص؟
گفت حَقْ بر جانْ فُسون خوانْد و قِصَص

بر عَدَم‌ها کان ندارد چَشم و گوش
چون فُسون خوانَد هَمی آید به جوش

از فُسونِ او عَدَم‌ها زودْ زود
خوش مُعَلَّق می‌زَنَد سویِ وجود

باز بر موجودْ اَفْسونی چو خوانْد
زو دو اَسْبه در عَدَم موجودْ رانْد

گفت در گوشِ گُل و خَندانْش کرد
گفت با سنگ و عَقیقِ کانْش کرد

گفت با جسمْ آیَتی تا جان شُد او
گفت با خورشید تا رَخشانْ شُد او

باز در گوشش دَمَد نکته‌یْ مَخوف
در رُخِ خورشید اُفتَد صد کُسوف

تا به گوشِ اَبر آن گویا چه خوانْد؟
کو چو مَشک از دیدۀ خود اَشْک رانْد

تا به گوشِ خاکْ حَق چه خوانده است؟
کو مُراقِب گشت و خامُش مانده است

در تَرَدُّد هرکِه او آشفته است
حَق به گوشِ او مُعَمّا گفته است

تا کُند مَحْبوسَش اَنْدَر دو گُمان
کان کُنم کو گفت یا خود ضِدِّ آن؟

هم زِ حَقْ تَرجیح یابد یک طَرَف
زان دو یک را بَرگُزینَد زان کَنَف

گَر نخواهی در تَرَدُّد هوشِ جان
کَم فَشار این پَنبه اَنْدَر گوشِ جان

تا کُنی فَهْم آن مُعمّاهاش را
تا کُنی اِدْراکْ رَمْز و فاش را

پس مَحلِّ وَحیْ گردد گوشِ جان
وَحی چِه بْوَد؟ گفتنی از حِسْ نَهان

گوشِ جان و چَشمِ جانْ جُز این حِس است
گوشِ عقل و گوشِ ظَنْ زین مُفْلِس است

لَفْظِ جَبْرَم عشق را بی‌صَبر کرد
وان کِه عاشق نیست، حَبْسِ جَبر کرد

این مَعیَّت با حَق است و جَبْر نیست
این تَجلّیِّ مَهْ است، این ابر نیست

وَرْ بُوَد این جَبْر، جَبْرِ عامه نیست
جَبْرِ آن امّارۀ خودکامه نیست

جَبْر را ایشان شِناسَند ای پسر
که خدا بُگْشادَشانْ در دلْ بَصَر

غَیبِ و آینده بر ایشان گشت فاش
ذِکْرِ ماضی پیشِ ایشانْ گشت لاش

اختیار و جَبْرِ ایشان دیگر است
قَطره‌ها اَنْدَر صَدَف‌ها گوهر است

هست بیرون قَطره‌یی خُرد و بزرگ
در صَدَف آن دُرِّ خُرد است و سُتُرگ

طَبْعِ نافِ آهو است آن قوم را
از بُرونْ خون و دَرونْشانْ مُشک ها

تو مگو کین مایه بیرونْ خون بُوَد
چون رَوَد در نافْ مُشکی چون شود؟

تو مگو کین مِسْ بُرون بُد مُحْتَقَر
در دلِ اِکْسیر چون گیرد گُهَر؟

اختیار و جَبْرْ در تو بُد خیال
چون دَریشان رفت، شُد نورِ جَلال

نان چو در سُفره‌ست، باشد آن جَماد
در تَنِ مَردم شود او روحِ شاد

در دلِ سُفْره نگردد مُسْتَحیل
مُسْتَحیلَش جان کُند از سَلْسَبیل

قُوَّتِ جان است اینْ ای راستْ‌خوان
تا چه باشد قُوَّتِ آن جانِ جان

گوشت پاره‌یْ آدمیْ با زورِ جان
می‌شِکافَد کوه را با بَحْر و کان

زورِ جانِ کوه کَنْ شَقِّ حَجَر
زورِ جانِ جانْ در اِنْشَقَّ الْقَمَر

گَر گُشایَد دلْ سَرِ انْبانِ راز
جان به سویِ عَرشْ سازد تُرک‌تاز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۷۸ - یافتن رسول روم امیرالمؤمنین عمر را رضی‌الله عنه خفته به زیر درخت
گوهر بعدی:بخش ۸۰ - اضافت کردن آدم علیه‌السلام آن زلت را به خویشتن کی ربنا ظلمنا و اضافت کردن ابلیس گناه خود را به خدای تعالی کی بما اغویتنی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.