۳۷۱ بار خوانده شده
زاغ چون بِشْنود، آمد از حَسَد
با سُلَیمان گفت کو کَژْ گفت و بَد
از اَدَب نَبْوَد به پیشِ شَهْ مَقال
خاصه خود لافِ دروغین و مُحال
گَر مَر او را این نَظَر بودی مُدام
چون ندیدی زیرِ مُشتی خاکْ دام؟
چون گرفتار آمدی در دامْ او؟
چون قَفَص اَنْدَر شُدی ناکامْ او؟
پس سُلَیمان گفت ای هُدهُد رَواست
کَزْ تو در اَوَّل قَدَحْ این دُرد خاست؟
چون نِمایی مَستی؟ ای خورده تو دوغ
پیشِ من لافی زنی، آن گَهْ دروغ؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
با سُلَیمان گفت کو کَژْ گفت و بَد
از اَدَب نَبْوَد به پیشِ شَهْ مَقال
خاصه خود لافِ دروغین و مُحال
گَر مَر او را این نَظَر بودی مُدام
چون ندیدی زیرِ مُشتی خاکْ دام؟
چون گرفتار آمدی در دامْ او؟
چون قَفَص اَنْدَر شُدی ناکامْ او؟
پس سُلَیمان گفت ای هُدهُد رَواست
کَزْ تو در اَوَّل قَدَحْ این دُرد خاست؟
چون نِمایی مَستی؟ ای خورده تو دوغ
پیشِ من لافی زنی، آن گَهْ دروغ؟
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۶ - قصهٔ هدهد و سلیمان در بیان آنک چون قضا آید چشمهای روشن بسته شود
گوهر بعدی:بخش ۶۸ - جواب گفتن هدهد طعنهٔ زاغ را
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.