۴۹۴ بار خوانده شده
گفت خرگوش اَلْاَمان عُذْریم هست
گَر دَهَد عَفوِ خداوندیْت دست
گفت چه عُذر ای قُصورِ اَبْلَهان؟
این زمان آیَند در پیشِ شَهان؟
مُرغِ بیوَقتی، سَرَت باید بُرید
عُذْرِ اَحْمَق را نمیشایَد شنید
عُذْرِ اَحْمَق بَتَّر از جُرمَش بُوَد
عُذْرِ نادانْ زَهرِ هر دانش بُوَد
عُذرَت ای خرگوشِ از دانش تَهی
من نه خرگوشم که در گوشم نَهی
گفت ای شَهْ ناکَسی را کَس شُمار
عُذرِ اِسْتَم دیدهیی را گوش دار
خاص از بَهرِ زکاتِ جاهِ خود
گُمرَهی را تو مَران از راه ِخود
بَحرْ کو آبی به هر جو میدَهَد
هر خَسی را بر سَر و رو مینَهَد
کَم نخواهد گشت دریا زین کَرَم
از کَرَمْ دریا نگردد بیش و کَم
گفت دارم من کَرَم بر جایِ او
جامۀ هر کَس بُرَمْ بالایِ او
گفت بِشْنو، گَر نباشم جایِ لُطْف
سَر نَهادم پیشِ اَژْدَرهایِ عُنْف
من به وَقتِ چاشْتْ در راه آمدم
با رَفیقِ خود سویِ شاه آمدم
با من از بَهرِ تو خرگوشی دِگَر
جُفت و همرَهْ کرده بودند آن نَفَر
شیری اَنْدَر راه قَصْدِ بَنده کرد
قَصْدِ هر دو همرَهِ آینده کرد
گُفتَمَش ما بَندۀ شاهَنْشَهیم
خواجه تاشانِ کِهِ آن دَرگَهیم
گفت شاهَنْشَه کِه باشد؟ شَرم دار
پیشِ منْ تو یادِ هر ناکَس مَیار
هم تو را و هم شَهَت را بَر دَرَم
گَر تو با یارت بِگَردید از دَرَم
گُفتَمَش بُگْذار تا بارِ دِگَر
رویِ شَهْ بینَم، بَرَم از تو خَبَر
گفت همرَهْ را گِرو نِهْ پیشِ من
وَرْنه قُربانی تو اَنْدَر کیشِ من
لابِه کَردیمَش بَسی، سودی نکرد
یارِ منْ بِسْتَد، مرا بُگْذاشت فَرد
یارم از زَفْتی دو چندان بُد که من
هم به لُطْف و هم به خوبی، هم به تَنْ
بعد ازین زان شیر، این رَه بَسته شُد
حالِ من این بود و با تو گفته شُد
از وَظیفه بَعد ازین اومید بُر
حَقْ هَمی گویم تو را، وَالْحَقُّ مُرّ
گَر وظیفه بایَدَت، رَه پاک کُن
حین بیا و دَفْعِ آن بیباک کُن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
گَر دَهَد عَفوِ خداوندیْت دست
گفت چه عُذر ای قُصورِ اَبْلَهان؟
این زمان آیَند در پیشِ شَهان؟
مُرغِ بیوَقتی، سَرَت باید بُرید
عُذْرِ اَحْمَق را نمیشایَد شنید
عُذْرِ اَحْمَق بَتَّر از جُرمَش بُوَد
عُذْرِ نادانْ زَهرِ هر دانش بُوَد
عُذرَت ای خرگوشِ از دانش تَهی
من نه خرگوشم که در گوشم نَهی
گفت ای شَهْ ناکَسی را کَس شُمار
عُذرِ اِسْتَم دیدهیی را گوش دار
خاص از بَهرِ زکاتِ جاهِ خود
گُمرَهی را تو مَران از راه ِخود
بَحرْ کو آبی به هر جو میدَهَد
هر خَسی را بر سَر و رو مینَهَد
کَم نخواهد گشت دریا زین کَرَم
از کَرَمْ دریا نگردد بیش و کَم
گفت دارم من کَرَم بر جایِ او
جامۀ هر کَس بُرَمْ بالایِ او
گفت بِشْنو، گَر نباشم جایِ لُطْف
سَر نَهادم پیشِ اَژْدَرهایِ عُنْف
من به وَقتِ چاشْتْ در راه آمدم
با رَفیقِ خود سویِ شاه آمدم
با من از بَهرِ تو خرگوشی دِگَر
جُفت و همرَهْ کرده بودند آن نَفَر
شیری اَنْدَر راه قَصْدِ بَنده کرد
قَصْدِ هر دو همرَهِ آینده کرد
گُفتَمَش ما بَندۀ شاهَنْشَهیم
خواجه تاشانِ کِهِ آن دَرگَهیم
گفت شاهَنْشَه کِه باشد؟ شَرم دار
پیشِ منْ تو یادِ هر ناکَس مَیار
هم تو را و هم شَهَت را بَر دَرَم
گَر تو با یارت بِگَردید از دَرَم
گُفتَمَش بُگْذار تا بارِ دِگَر
رویِ شَهْ بینَم، بَرَم از تو خَبَر
گفت همرَهْ را گِرو نِهْ پیشِ من
وَرْنه قُربانی تو اَنْدَر کیشِ من
لابِه کَردیمَش بَسی، سودی نکرد
یارِ منْ بِسْتَد، مرا بُگْذاشت فَرد
یارم از زَفْتی دو چندان بُد که من
هم به لُطْف و هم به خوبی، هم به تَنْ
بعد ازین زان شیر، این رَه بَسته شُد
حالِ من این بود و با تو گفته شُد
از وَظیفه بَعد ازین اومید بُر
حَقْ هَمی گویم تو را، وَالْحَقُّ مُرّ
گَر وظیفه بایَدَت، رَه پاک کُن
حین بیا و دَفْعِ آن بیباک کُن
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۶۳ - رسیدن خرگوش به شیر
گوهر بعدی:بخش ۶۵ - جواب گفتن شیر خرگوش را و روان شدن با او
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.