۳۶۱ بار خوانده شده

بخش ۵۸ - منع کردن خرگوش از راز ایشان را

گفت هر رازی نَشایَد باز گفت
جُفتْ طاق آید گَهی، گَهْ طاقْ جُفت

از صَفا گَر دَم زنی با آیِنه
تیره گردد زود با ما آیِنه

در بَیانِ این سه کَم جُنْبان لَبَت
از ذَهاب و از ذَهَبْ وَزْ مَذهَبَت

کین سه را خَصمْ است بسیار و عَدو
در کَمینَت ایسْتَد چون دانَد او

وَرْ بگویی با یکی دو، اَلْوَداع
کُلُّ سِرٍّ جاوَزَ الْاِثْنَیْنِ شاع

گَر دو سه پَرَّنده را بَندی به هم
بر زمین مانندْ مَحْبوس از اَلَم

مَشورت دارند سَرپوشیده خوب
در کِنایَت، با غَلَط ‌اَفْکَن مَشوب

مَشورت کردی پَیَمبَر بَسته‌سَر
گفته ایشانَش جواب و بی‌خَبَر

در مِثالی بَسته گفتی رای را
تا نَدانَد خَصْمْ از سَرْ پای را

او جوابِ خویش بِگْرفتی ازو
وَزْ سوآلَش می‌نَبُردی غیرْ بو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۵۷ - باز طلبیدن نخچیران از خرگوش سر اندیشهٔ او را
گوهر بعدی:بخش ۵۹ - قصهٔ مکر خرگوش
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.