۳۴۵ بار خوانده شده

بخش ۳۹ - کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلی‌الله علیه و سلم بتسخر خواند

آن دَهانْ کَژْ کرد و از تَسْخَر بِخوانْد
نامِ اَحْمَد را، دَهانَش کَژْ بِمانْد

باز آمد کِی مُحَمَّد عَفو کُن
ای تو را اَلْطاف و عِلْمِ مِنْ لَدُن

من تو را اَفْسوس می‌کردم زِ جَهْل
من بُدَم اَفْسوس را مَنْسوب و اَهْل

چون خدا خواهد که پَرده‌یْ کَس دَرَد
مَیْلَشْ اَنْدَر طَعْنۀ پاکان بَرَد

وَرْ خدا خواهد که پوشَد عیبِ کَس
کَم زَنَد در عیبِ مَعْیوبانْ نَفَس

چون خدا خواهد کِه‌مان یاری کُند
مَیْلِ ما را جانبِ زاری کُند

ای خُنُک چَشمی که آن گِریانِ اوست
وِیْ هُمایون دلْ که آن بِریانِ اوست

آخِرِ هر گریه آخِر خَنده‌یی‌ست
مَردِ آخِربین مُبارک بَنده‌یی‌ست

هر کجا آبِ رَوان، سَبزه بُوَد
هر کجا اشکی رَوان، رَحمَت شود

باش چون دولاب، نالان، چَشمْ تَر
تا زِ صَحْنِ جانْت بَر رویَد خُضَر

اشک خواهی، رَحْم کُن بر اشکْ ‌بار
رَحْم خواهی، بر ضَعیفانْ رَحْم آر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بتش
گوهر بعدی:بخش ۴۰ - عتاب کردن آتش را آن پادشاه جهود
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.