۱۰۳۸ بار خوانده شده

بخش ۱۷ - قصهٔ دیدن خلیفه لیلی را

گفت لیلی را خلیفه کان توی
کَزْ تو مَجنون شُد پَریشان و غَوی؟

از دِگَر خوبانْ تو اَفْزون نیستی
گفت خامُش چون تو مَجنون نیستی

هر کِه بیدار است او در خواب‌تَر
هست بیداریش از خوابَش بَتَر

چون به حَق بیدار نَبْوَد جانِ ما
هست بیداری چو دَرْبَنْدانِ ما

جانْ همه روز از لَگدکوبِ خیال
وَزْ زیان و سود، وَزْ خَوْفِ زَوال

نی صَفا می‌مانَدَش، نی لُطْف و فَر
نی به سویِ آسْمانْ راهِ سَفَر

خُفته آن باشد که او از هر خیال
دارد اومید و کُند با او مَقال

دیو را چون حور بینَد او به خواب
پس زِ شَهوت ریزد او با دیوْ آب

چون که تُخمِ نَسل را در شوره ریخت
او به خویش آمد، خیال از وِیْ گُریخت

ضَعفِ سَر بینَد از آن و تَنْ پَلید
آه از آن نَقْشِ پَدیدِ ناپَدید

مُرغْ بر بالا و زیرْ آن سایه‌اَش
می‌دَوَد بر خاکْ پَرّانْ مُرغْ‌وَش

اَبْلَهی صَیّادِ آن سایه شود
می‌دَوَد چَندان که بی‌مایه شود

بی‌خَبَر کان عکسِ آن مُرغِ هواست
بی‌خَبَر که اَصْلِ آن سایه کجاست

تیر اَنْدازد به سویِ سایه او
تَرکَشَش خالی شود از جُست و جو

تَرکَشِ عُمرَش تَهی شُد، عُمر رَفت
از دَویدنْ در شکارِ سایه تَفْت

سایۀ یَزدان چو باشد دایه‌اَش
وا رَهانَد از خیال و سایه‌اَش

سایۀ یَزدان بُوَد بنده‌یْ خدا
مُرده او زین عالَم و زنده‌یْ خدا

دامَنِ او گیر زوتَر بی‌گُمان
تا رَهی در دامَنِ آخِرْ زمان

کَیْفَ مَدَّ الظِلَّ نَقْشِ اَوْلیاست
کو دلیلِ نورِ خورشیدِ خداست

اَنْدَرین وادی مَرو بی این دلیل
لا اُحِبُّ اَلْآفِلین گو چون خَلیل

رو زِ سایه، آفتابی را بِیاب
دامَنِ شَهْ شَمسِ تبریزی بِتاب

رَهْ ندانی جانِبِ این سور و عُرْس
از ضیاءُ اَلْحَقْ حُسامُ اَلدّین بِپُرس

وَرْ حَسَد گیرد تو را در رَهْ گِلو
در حَسَد اِبْلیس را باشد غُلو

کو زِ آدم نَنگ دارد از حَسَد
با سَعادت جنگ دارد از حَسَد

عَقْبه‌یی زینْ صَعْب‌تَر در راه نیست
ای خُنُک آن کِشْ حَسَد هَمراه نیست

این جَسَد خانه‌یْ حسد آمد، بِدان
کَزْ حَسَد آلوده باشد خانْدان

گَر جَسَد خانه‌یْ حَسَد باشد وَلیک
آن جَسَد را پاک کرد اَللّهْ نیک

طَهِّرا بَیْتی بیانِ پاکی است
گنجِ نور است اَرْ طِلِسْمَش خاکی است

چون کُنی بر بی‌حَسَد مَکْر و حَسَد
زان حَسَد دل را سیاهی‌ها رَسَد

خاک شو مَردانِ حَق را زیرِ پا
خاک بر سَر کُن حَسَد را هَمچو ما
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۶ - متابعت نصاری وزیر را
گوهر بعدی:بخش ۱۸ - بیان حسد وزیر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.