۵۴۵ بار خوانده شده

بخش ۱۳ - آموختن وزیر مکر پادشاه را

او وزیری داشت گَبْر و عِشْوه‌دِه
کو بر آب از مَکْر بَربَستی گِرِه

گفت تَرسایانْ پناهِ جان کُنند
دینِ خود را از مَلِکْ پنهان کُنند

کَم کُش ایشان را، که کُشتن سود نیست
دین ندارد بوی، مُشک و عود نیست

سِرِّ پنهان است اَنْدَر صد غِلاف
ظاهِرَش با توست و باطِنْ بر خِلاف

شاه گُفتش پس بِگو تَدبیر چیست؟
چارهٔ آن مَکر و آن تَزویز چیست؟

تا نَمانَد در جهان نَصرانی‌یی
نی هویدا دین و نی پنهانی‌یی

گفت ای شَهْ گوش و دَستَم را بِبُر
بینی‌اَم بِشْکاف و لَب در حُکْمِ مُر

بَعد ازان در زیرِ دار آوَر مرا
تا بِخواهد یک شِفاعَت‌گَر مرا

بر مُنادی گاه کُن این کارْ تو
بر سَرِ راهی که باشد چارْسو

آن گَهَم از خود بِران تا شهرِ دور
تا دَر اَنْدازم در ایشانْ شرّ و شور
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بخش ۱۲ - داستان آن پادشاه جهود کی نصرانیان را می‌کشت از بهر تعصب
گوهر بعدی:بخش ۱۴ - تلبیس وزیر بانصاری
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.