۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۷

ای منزل مبارک می بخشیم صفایی
داری هوای مشکین از بوی آشنایی

خاک رهت ببوسم بر روی و دیده مالم
کانجا رسیده باشد روزی نشان پایی

بر سنگریزههایت چون می کنم سلامی
آید به گوش جانم بیصوت مرحبایی

در منزلی که جانان آنجا گذشته باشد
با ذره های خاکش داریم ماجرایی

گردی ز منزل او گر بر بصر نشیند
سازنده تر نباشد زان خاک توتیایی

مقبل کسی که دارد در جان وفای یاران
جانم فدای باری کار را بود وفایی

از یاد دوست یابم آرام در فراقش
جز ذکر او ندانم دل را دگر دوایی

جان همام دارد حاصل ز عشق جانان
آن دولتی که نبود در سایه همایی

آن را که چتر عشقش افکند سایه بر سر
سلطان ملک عالم پیشش بود گدایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.