۲۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۳

ای آفتاب خوبان وی آیت الهی
حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی

گر ماه را ز رویت بودی مدد نگشتی
وقت خسوف ظاهر بر روی مه سیاهی

نی خوبی شما را هرگز بود نهایت
نی اشتیاق ها را پیدا شود تناهی

گرخون عاشقان را ریزی به یک کرشمه
از ما گناه باشد گفتن که در گناهی

پیش سگان کویت بر خاک آستانت
گر باشدم مجالی دعوی کنم به شاهی

در دل بسی شکایت دارم ولی چه گویم
کاحوال بی حکایت دانستهای کماهی

جز روی دوست دیدن می بینم از معاصی
با دیگری محبت میدانم از مناهی

هم ماه مهربانی هم جان زندگانی
هم نور دیده و دل هم پشت و هم پناهی

جان همام دارد آثار بوی جانان
انفاس عنبرینش هم میدهد گواهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.