۳۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۸۶

توبه کردم که نخوانم دگرت ماه و پری
همه در حسرت خاکی که برو می گذری

تا به بینیم نظیرت به جهان گردیدیم
هر یکی را هوس آن که کجا می نگری

عارفان روی تو جویند نه گلهای بهشت
باز دیدم نه به اندازه نور بصری

میدهد زلف تو را باد صبا تشویشی
مگر ای باد تو از غیرت ما بی خبری

مگذر بر سر زلفش که گرفتار شوی
جان ازین دام به هم بر شده بیرون نبری

هوس آن بود که حسنت همگی در یابم
راز معشوق نگوید به نسیم سحری

می روی دیده مردم نگران از چپ و راست
هر چه دیدیم و شنیدیم از آن خوبتری

التفاتی نکند سوی کسی چشم خوشت
نیکوان را همه دیدیم تو چیزی دگری

عاشقی را که بود غیرت صحبت چو همام
عقلشان می کند اقرار به صاحب نظری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۸۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.