۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۲

من از دنیا و مافیها دل اندر نیکوان بستم
عجب دارم که بشکیبم ز روی خوب تا هستم

مرا باید که در دستم بود زلف پری رویان
چه باشد گر دهد یا نه مریدی بوسه بر دستم

خیال مهر ورزیدن نبود اندر سرم لیکن
چوزلف پر شکن دیدم بد رغبت تو به بشکستم

لب شیرین می گونت سخن می گفت بشنیدم
ز انفاس خوشت بویی هنوز از ذوق آن مستم

ز چشم اشکریزمن روان شد چشمه هاحالی
به زیر سایه سروی چو بیروی تو بنشستم

مرا با هر سر مویت چو پیدا گشت پیوندی
دگر با هیچ دلبندی سر مویی نپیوستم

از شمع عارضت عکسی چودر چشم همام آمده
ز شمع آسمان دیدن دو چشم خویش در بستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.