۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۱

چشم خودرا دوست میدارم که رویش دیده ام
عاشقم بر گوش خود کاواز او بشنیده ام

ای حریفان من درین مذهب نه امروز آمدم
عشق او در مجلس روحانیان ورزیده ام

چون سماع عاشقانش گرم شد روز الست
من به پهلو زان جهان تا این جهان گردیده ام

عالم صورت حجاب روی معشوق من است
پرتوی از حسن تو در روی خوبان دیده ام

سرو را گفتم چرا می لرزی از باد صبا
گفت دارد بوی او از بوی او لرزیده ام

در گلستان بار ما وقت سحر چون میگذشت
گفت گل انصاف من بر روی خود خندیده ام

لاله و گل را به یاد رنگی او بوییده ام
مشک را بر بوی زلفش بر گریبان بسته ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.