۲۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۶

زهی مقبل که شد پیش تو مقبول
بود دایم به سودای تو مشغول

اگر از رویت نیابد عقل نوری
ز بینایی شود جاوید معزول

مثال روی تو با دیدۀ ما
مثال آفتاب و چشم معلول

حیات جاودانی آن کسی یافت
که شده از تیر مژگان تو مقتول

چه حاصل اهل حکمت را از تحصیل
چو غیر از گفت و گویی نیست محصول

گر از عشقت کنم شکلی تصور
نه جنس وفصل ونه موضوع ومحمول

همام از عشق گوید داستان ها
که با معشوق نتوان گفت معقول
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.