۲۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵

رویت به ازان آمد انصاف که می باید
با روی تو در عالم گر گل نبود شاید

با ما نفسی بنشین کان روی نکو دیدن
هم چشمک کند روشن هم عمر بیفزاید

گر هر سر موی از من صاحب نظری باشد
نظارهٔ رویت را چشمی دگرم باید

در زلف تو آویزم وز بند تو نگریزم
زنجیر کر این باشد دیوانه بیاساید

دیدار چو بنمودی دل ها همه بر بودی
کو آینه تا دل را از دست تو برباید

زنهار غنیمت دان دوران لطافت را
کاین عهد گل خندان بسیار نمی پاید

روزی دو درین منزل از بهر توام خوش دل
بی صحبت منظوران دنیا به چه کار آید

از خاک درت گردی در چشم همام افشان
تا مردمک چشمش یک لحظه بیاساید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.