۲۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸

زلف ترک من صبا هردم مشوش می کند
تا دماغ عاشقان از بوی آن خوش می کند

با زمین مرده ابر نو بهاری کی کند
آنچه بامن بوی زلف یار سرکش می کند

از لطافت ترک من گویی که هست آب حیات
خاصه آن ساعت که طبعش همچو آتش می کند

سبزه و آب و شراب و شاهد و رود و سرود
گر نباشد روی ترکم کار هر شش می کند

هر بهاری گل به دامن می کند زر پیشکش
تا خطابش ترک من ادنی وادش میکند

چون بدمژگان خون عالم می تواند ریختن
از چه تر کمهر زمان آهنگ ترکش می کند

گر ز ترکی ریخت چشم ترک اوخون همام
چون که صیدلاغر است از ننگی ترکش می کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.