۳۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵

خرامان می رود آن سرو قامت
جهانی را از آن قامت قیامت

مؤذن گر ببیند قامتت را
فراموشش شود تکبیر و قامت

امام از شوق آن شکل و شمایل
به قو الان دهد مزد امامت

گرت باشد گذر در خانقاهی
نماند شیخ بر راه سلامت

مریدان ز اربعین آیند بیرون
تو را بینند و سوزند از ندامت

بود دایم شب قدر آن دلی را
که سازد در سر زلفت اقامت

به عبد چشم مست دل فریبت
بود بر جان مستوران غرامت

بگو ای آن که ما را میدهی پند
تویی با ما سزاوار ملامت

همام از عشق چون دارد نصیبی
نجوید منصب زهد و کر امت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.