۲۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴

باری که رخش قبله صاحب نظران است
چشم و دل مردم به جمالش نگران است

خواهم که بوسم قدمش نیست مجالم
هر جا که نهم دیده سر تاجوران است

پیداست که از وصل تو حاصل چه توان یافت
چون وصل تورا خوی جهان گذران است

ای باخبران تو همه بی خبر از خود
وین بی خبری آرزوی باخبران است

وصل تو که محبوبتر از عمر و جوانی ست
حیف است که او نیز چو عمرم گذران است

گر چشم تورا میل به خون ریختن ماست
ما نیز بر آنیم که چشم تو بر آن است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.