۳۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱

به شب ماهی میان کاروان است
که روی او دلیل ساربان است

چه جای ساربان کاندر پی او
ز دل ها کاروان بر کاروان است

عجب آید مرا زان ره زن دل
که در شب رهنمای ره روان است

چنین صورت ز آب و گل نیاید
مگر جانی به شکل تن روان است

چنین ماهی چو بر روی زمین هست
زمین را صد شرف بر آسمان است

به زیر سایه کی بوده ست خورشید
رخش خورشیدوز لفش سایبان است

به هر منزل که میزاند به تعجیل
دواسبه جان ما در پی دوان است

به هر منزل که کرد آنجا گذاری
نشان روی های عاشقان است

به از کحل جواهر دیده ها را
غبار موکب جان و جهان است

دل نامهربان ساربان را
فراغت از همام مهربان است

بگو آهسته ران محمل کسان را
که همراهت فقیری ناتوان است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.