۳۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵

حسن تو را ممالک دل ها مسخر است
مقبل کسی که وصل تو او را میسر است

بر منزل مبارک تو هر که بگذرد
گوید که این خلاصه هر هفت کشور است

آبش چو کو ثر است و چو در سنگ ریزه ها
بادش نسیم عنبر و خاکش معصفر است

چشم و دل از مشاهده ات بی نصیب نیست
نقشت چو بر صحیفه جانم مصور است

آن آفتاب را که بسوزد شعاع او
چشم عقول روی چو ماه تو مظهر است

کحل جواهر است غبار منازلش
زان چشم عاشقان تو دایم منور است

گلزار چون بهشت شود فصل نو بهار
جانم فدای آن که ازین هر دو خوشتر است

گفتم بدسرو اگر چه خرامیدنت خوش است
بالای خوش خرام دلارام دیگر است

در جان نیشکر نبود آن حلاوتی
کاندر لب و حدیث و دهان تو مضمر است

از بندگیت دورم و جان با تو در حضور
جایی که نیست خلوت جان چشم بر در است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.