۳۴۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲

بدیدم چشم مستت رفتم از دست
گوان را بر دلی کو یا نبی مست

دلم خود رفت و می دانم که روزی
بمهرت هم بشی خوشیانم از دست

به آب زندگی ای خوش عبارت
لوانت لاو، آج من دیل ویان بست

دمی بر عاشق خود مهربان باش
کژی سر مهر ورزی کست بو گست

اگر روزی نبینم روی خوبت
بشان شهرانره او سر زنان دست

به مهرت گر همام از جان بر آید
مواژش کان یوان بمرت و وارست

گرم خا وا کرى بشتم بوینی
بیویت خته بوم ژاهنام سرمست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.