۳۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱

چون لبت از مصر کی خیزد نبات
کز نباتت می چکد آب حیات

دوستانت زاب حیوان بی نصیب
تشنگان جان داده نزدیک فرات

صانع از روی تو شمعی بر فروخت
دفع ظلمت را میان کاینات

پیش نقش رویت ایمان آورند
بت پرستان زمین سومنات

بود در خوبان نظر کردن حرام
حسنت آمد کرد محو سیئات

از کمند زلف جان آویز تو
جان ندارد هر که می جوید نجات

صبر فرمایی مرا در عاشقی
چون نمایم بر سر آتش ثبات

گر کند چشمت به درویشان نظر
مایه حسن تو را باشد زکات

زندگانی را ز سر گیرد همام
گر به خاکش بگذری بعداز وفات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.