۳۱۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵

داشتم روزی نگاری یاد می آید مرا
هر زمان از یاد او فریاد می آید مرا

مجمع اصحاب و وصل یار وایام شباب
همچو برق نیز رو با یاد می آید مرا

هر دو چشم اشک ریزم در فراق دوستان
نیل مصر و دجله بغداد می آید مرا

با خیال قامت او عشق بازی می کنم
چون نظر بر سرو و بر شمشاد می آید مرا

آن چنان بر روزگار بیوفا منکر شدم
کز توهم داد هم بیداد می آید مرا

نقش های چرخ را بی اصل می بینم تمام
کارهای دهر بی بنیاد می آید مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.