۲۶۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۴۱

کدام سر که ندارد دماغ سودانی
کدام دل که بود خالی از تمنائی

کجاست پای روانی کدام دست و دل است
نیست بسته به زنجیر زلف زبانی

مکن ملامتم ای مدعی در این دعوی
هست در سر هر کس به قدر سودانی

چو صبح اگر نفسی میزنم ز مهر مهیست
بود هر آینه این دم زدن هم از جائی

بیا و سرو قد خویش عرضه کن بر ما
همچو سرو قدت نیست مجلس آرانی

حدیث سرو چمن با قدت نباید راست
که پیش او نتوان گفت زیر و بالایی

چنان ربوده حسن تو شد وجود کمال
که هیچگونه ندارد به خویش پروایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۴۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.