۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲۵

دل شیشه ایست جای خیال تو ای پری
کردی پری به شیشه همین است ساحری

پیوسته در برابر چشمم نشسته ای
آری مرا به چشم جهان بین برابری

در پرده های چشم خیالت مصور است
چشم بد از تو دور که روح مصوری

از بس که دوش بر در تو دیده در فشاند
بستیم حلقه گرد درت از در دری

بر رهگذارت از مژهای اشک خار هاست
هان تا به ره نهایتی و نیز بگذری

راضی نیی که قدر من افزاید ای رقیب
زآن روی هرگزم سگ آن کوی نشمری

یگر مجری متزلت و قدر خود کمال
این منزلت بس است که بر خاک آن دری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.