۲۵۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۲۲

دل رفت به باد دلپذیری
کسی را نبود زجان گزیری

از عشق بتان جوان شود پیر
این نکه شنیده ام ز پیری

گیرم سر زلف و دارمش دوست
زینگونه کراست دار و گیری

صد چرخ زند بر آتش از ذوق
صیدی که تو افکنی به تیری

پایم که دل منت به دست است
گر زانکه گرفته ضمیری

بیند مگر دو دیده در آب
الطف بدن ترا نظیری

گم کرد کمال دل در آن کوی
بازآ و بجودل فقیری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.