۲۵۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۱۱

چه لطف است این که با من مینمائی
لب نازک پرسش می گشائی

البت جانست و جانم میفزاید
سبزی که بر لب می فزانی

خطت بر رخ نکوتر خوانده از مشک
نکر خوانند خط در روشنائی

نه عاشق را بلا آمد ز هر سو
چرا زین سر نبائی چون بلانی

جو قامت راست کردی وقت رفتن
قیامت دیدم از روز جدائی

ملولم زآشناتی رقیبان
چه بودی گر نبودی آشنائی

نمی خواهد کمال از بار جز بار
نیامرزبد درویشان گدانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.