۲۵۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۹

چو تو دشمن از دوست نشناختی
مرا سوختی و به او ساختی

پرداختم از دو عالم به تو
تو یک لحظه با من نپرداختی

چه شکر از لب چون شکرگویمت
که چون نی بوسیم ننواختی

ز پا تا سرم رشته جان بسوخت
چو شمعم ز سر از چه بگداختی

بشاهی نشستی بملک درون
علمی ز آتش دل برافراختی

راه و رسم من بود صبر و قرار
تو آن رسم ها را برانداختی

نظر باختی با رخ او کمال
دو عالم ببر چون نکو باختی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.