۲۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۰۰

ترا دیده هر بار دیدی چه بودی
که هر بار دولت مرا رخ نمودی

چه بودی گر آن لب نمک میفشاندی
وز آن سوز ریش دل ما فزودی

نسیم توأم گفت عود ارنه خام است
چرا خویشتن را چنین مپستودی

چه رمزست گفتن عدم آن دهانرا
که چون او ندیدیم عدیم الوجودی

شب از دور مه را دو تا گشته دیدم
مگر خواست کردن برویت سجودی

رقیب سگت بانگ بر من نمیزد
اگر تو شبهای من میشنودی

کمال از تو جز آه دل بر نیامد
چه خواهد برآمد زخس غیر دودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.