۲۴۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۷۲

ای دهان تو قند و لب همه می
قند پیش لب تو لیس بشی

تیر از آن قد نهاده سر بگریز
بیشکر دور نیست ناله نی

راز ما فاش کرد خون سرشک
تو کمان را چه می کنی در پی

سوختی جان ما به غمزه و زلف
چند ریزیم خاک بر سر وی

آفتاب از جمال تو خجل است
ناز تا چند و سرکشی تا کی

زندگی بافت از لب تو کمال
که ز رخسارها چکاند خوی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۷۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.