۲۴۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۵۵

ای بار نازنین مگر از فتنه زاده ای
کامروز چشم فتنه گری بر گشاده ای

در ملک حسن خسرو و خوبان نونی ولیک
داد مرا نو از لب شیرین نداده ای

هستند در زمان تو خوبان گلعذار
لیکن از این میانه تو زیبا فتاده ای

چون آفتاب بر همه روشن شد آنکه تو
از حسن و لطف از مه تابان زیاده ای

از خط تو زغالیه هر نقطه ای که هست
داغی ست آنکه بردل عنبر نهاده ای

با آنکه ریخت غمزة شوخ تو خون ما
با عاشقان هنوز به جنگ ایستاده ای

گفتم کمال از قد سرو نو بر نخورد
عشقت بگفت رو که در این ره پیاده ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۵۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.