۳۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴۶

شبت خوش باد ای باد سحرگاه
که آوردی هوای زلف آن ماه

چه سود از ناله شبها که جانان
ز حال دردمندان نیست آگاه

در آن حضرت اگر چه راه آن نیست
که باشم من ز نزدیکان درگاه

ولی عبیی چنان نبود ز درویش
که دارد آرزوی صحبت شاه

من از اهل طریقت بودم اول
چو رفتارت به دیدم رفتم از راه

مرا زاهد ز شبخیزان شمارد
من و او راد صبح استغفر الله

تو جان خواه از کمال ای راحت جان
که او را در غمت این است دلخواه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۴۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.