۲۶۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۹

چو در جان کرد و دل جا غمزه تو
میان مردمش خواننده جادو

به تیر تو شکاری را نظرهاست
که بیند از قا سوی تو آهو

به جنت بیشتر سوزند مردم
اگر باشد بحور این چشم ابرو

چو خاک پا فروشی بر کشیده
دو چشم تر بسازیمش ترازو

از لب شفتالوئی دو لطف کن لطف
اگر چه العنب گویند دو دو

مگر زلفت پشیمانست از ظلم
که دارد از ندامت سر به زانو

کمال آن ترک اگر آید به مهمان
سر و جان پیشکش بر رسم ترغو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.