۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۹۲

ای دلاویزتر از رشته جان کا کل تو
برده سوی تو دلم موی کشان کاکل تو

سنبل غالیه سایست چو صبا شانه زده
شده بر خرمن گل مشک فشان کا کل تو

داده از کار فرو بستة من موی بموی
خبر آن طرة دلبند و نشان کاکل تو

همچو شمشاد که از باد به پیچ افتد و تاب
در تو پیچیده و افتاده چنان کاکل تو

گر بسازند گل از غالیه و آب حیات
هم نشابد که بشویند به آن کاکل تو

عود خوش بو بود و مشک ولیکن ز همه
بر سر آمد چو بر آمد ز میان کاکل تو

دل که دزدید سر زلف تو از دست کمال
برده و در زیر کله کرد نهان کاکل تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.