۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۸۵

په جویست آن روان در فر شیرین
که پرسد دیر دیر از یار دیرین

جگر خون گشت مسکین آهوانرا
بخوان بر بولهب تبت نه یاسین

چه افتادست لیلی را به پرسید
که آدم بود بین الماء و الطین

رقیب ما بمرد الحمدلله
که نقش ما ندارد صورت چین

مرا وقتی در آن کو پا به گل رفت
میترا هفت بیت خویش چندین

چو زد بر آب نقشش دیده دانست
به زر کاری و جدولهای رنگین

کمال از سادگی با نقش و تذهیب
که گرید سنگ بر فرهاد مسکین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۸۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.