۲۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۸

من نخواهم دیده از رویت دگر برداشتن
مشکل است از دیده روشن نظر برداشتن

چشم داری ای کبوتر این چه گستاخیست باز
نامة کآنجاست نام او بپر برداشتن

همچو بر مونیست از جا بر گرفتن بار کوه
پیش آن سوی میان بار کمر برداشتن

دیده گریان خواستگردی از درش خندید و گفت
چون توان ای دیده گرد از خاک تر برداشتن

باره شبهای فراقت چون تواند بر گرفت
آنکه نتواند ز ضعف آه سحر برداشتن

ای مگس منشین بر آن لب جان شیرین گوش دار
بار تو نتواند از لطف شکر برداشتن

سر مقر بود چون بنهاد بر پایت کمال
از خجالت باز نتوانست بر برداشتن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۷۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.