۳۰۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸۷۰

قدمت آن با الف با سرو سیمین
بگویم راست هم آنی و هم این

خط سبزت زرخ دل بردن آموخت
که طوطی گیرد از آئینه تلقین

از بیماری مرا درد سری نیست
چو خاک آستان نست بالین

برویت زلف را طی مکانست
که شب در روم باشد روز در چین

زهی فرهاد و شیرینکاری او
که دنیی کرد و دین در کار شیرین

به از فرهاد مرد بار غم نیست
که بار عاشقی باریست سنگین

کمال از لطف آن به گوی و رخسار
که خوش باشد حکایت های رنگین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.