۳۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۲

من ترک زهد کرده و رندی گزیده ام
خاشاک راه داده و گوهر خریده ام

تا کرده ام ز منزل هستی سفر گزین
نارفته نیم گام به مقصد رسیده ام

نقش جمال دوست که خورشید عکس اوست
هر صبحدم در آینه جام دیده ام

امشب به باد لعل لب او على الدوام
تا روز باده خورده ام و نقل چیده ام

می نوش و تکیه بر کرم عام کن که من
دوش این سخن ز هاتف غیبی شنیده ام

گر ز آنکه باره چاشنی وصل میدهد
باری به من که شربت هجران چشیده ام

از بیم زاهدان که نگیرنده بر کمال
پوشیده خرقه بر می و دم در کشیده ام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.