۲۹۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۹۱

من ترا مانده به هر بار کجا بار شوم
ور بود نیز وفادار چرا بار شوم

تو مپندار مرا در سبکی شیوه خویش
که به هر خس چو تو از باد هوا یار شوم

گر کشد هر سر موی تو جدا بار دگر
من به هر یک سر موی تو جدا یار شوم

غمزة شوخ تو در دعوی خونم کی رواست
گر گواهی بدهد من به گوا یار شوم

جان شیرین چو از آن لب نبریده ای مگسان
چه شود گر من مسکین به شما یار شوم

بی ریا سجده برم ابروی شوخی اولی
که به محراب نشینان دغا یار شوم

گفتمش چیست که هرگز نشوی بار کمال
گفت من پادشهر کی به گدا یار شوم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۹۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۹۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.