۲۷۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۸۷

مرا گویند باران کیست بار تو چرا گویم
ز مهروبان کدامست اختیار نو چرا گویم

نشسته بر سر راه طلبکاری چو مشتاقان
برای کیست چندین انتظار تو چرا گویم

نماند از خوردن غمهای تو نام و نشانی هم
نگونی چیست نام غمگسار نو چرا گویم

رقیب ار گویدم کای بیخبر از کار و بار خود
به من باری بگو تا چیست کار تو چرا گویم

گرم باشد مجال نطق پیش تو به روز و شب
سخن جز از سر زلف و عذار تو چرا گویم

و اگر باز از قرار دوستی آن زلف بر گردد
چرا و چون به زلف بی قرار تو چرا گویم

اگر خون کمال آن غمزه ریزد از سر مستی
من این رنجش به چشم پر خمار تو چرا گویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۸۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.