۲۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶۰

قدحی بیار ساقی که ز تویه شرمسارم
سر آن ندارم اکنون که به زهد سر در آرم

من از آن میی که خوردم ز ازل به باد لعلت
بدو چشم نیم مستت که هنوز در خمارم

نروم به طعن دشمن ز درت به هیچ پانی
که سری نهادم اینجا که به تیغ بر ندارم

به نظاره گلستان جمال اور چو نرگس
همه چشم باشم آن دم که ز خاک سر بر آرم

زمی مغانه امشب کم و بیش هرچه باشد
بدهید ای حریفان بدهید انتظارم

قدحی بیار ساقی که رسم بدیر معنی
که ز خانقاه صورت نگشاد هیچ کارم

چه زبان اگرچه گشتم چو کمال رند و عاشق
که ز زهد و نیک نامی همه عمر بود عارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.