۳۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۵۷

عمریست که از خلوته در میکده مسئوریم
شب مست و سحر گاهان چون چشم تو مخموریم

کس بوی ریا نشنید از خرفة ما رندان
چون دور به صد فرسنگ از زاهد مغروریم

پی برده بکوی تو تا بافت بوی تو
آسوده به روی تو از جنت و از حوریم

حیران جمال نو ما سوختگان یک یک
پروانه آن شمعیم مستغرق آن نوریم

ای جان گرانمایه نو نوری و ما سایه
با ما چو نو نزدیکی ما از تو چرا دوریم

تا درد دلی گوئیم کو با تو مجال آن
فریاد که نتوانیم دربابه که رنجوریم

گویند کمال از عشق شد شهره به گمنامی
چون ذره گمیم اما با مهر تو مشهوریم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.