۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۳۷

روز وشب از غم عشق تودر اندیشه درم
گرنه از صبر از هجر تو به هرلحظه درم

اشک همچون در و رخسارة چون زر دارم
غیر ازین هست و مرا نیست دگر وجه درم

گرچه در خانه دلگیر فراقم ناگاه
در حریم حرم وصل کشانید درم

مرض عشق ترا صبر دوا می سازم
نو جفا میکنی و من بوفای تو درم

تا ببینم رخ زیبای تو ناگاه ز دور
من دلخسته کوی تو از آن در گذرم

ای ملک صورت خوب تو چو شد ملک دلم
جان ز دست غم عشقت بسلامت نبرم

دست از عشق تو و پای ز کویت نکشم
اگر اندر ره عشق تو ببرند سرم

از سر هر دو جهان بگذرم از شادی آن
گر کند چشم نواز لطف دگر یک نظرم

از آنکه در خاطر من عشق گرفته ست کمال
هست در خاطر از آن درد و الم بیشترم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.