۲۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۹

دوش با خود ترانه می گفتم
غزل عاشقانه می گفتم

جام بر کف حکایت لب بار
به شراب مغانه میگفتم

شیم از زلف او چو بود دراز
با خیالش نسائه میگفتم

صفت دانه های گوهر اشک
پیش در یگانه میگفتم

در میان ستاره ها مه را
پیش حسنش سهانه میگفتم

غمزه اش را چو نی می گفتند
دل خود را نشانه میگفتم

ز آتش روی مجلس افروزش
شمع را یک زبانه میگفتم

سر زلفش چو شانه میزد باد
اصلح الله شانه میگفتم

گر ز سر می گذشت آب دو چشم
باکس این ماجرا نه میگفتم

تا دم صبح سرگذشت کمال
سر بر آن استانه می گفتم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.