۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۲۷

دل نیست بدستم بر دلیر چه فرستم
جان هست ولی چیز محقر چه فرستم

غم نیست از بنم که فرستم سر و جانش
اندیشه از این است که بر سر چه فرستم

از دیده به خاک در او جز گهر اشک
نقدی که رسانند روانتر چه فرستم

گر دل طلبد مرهم ریشه بسر نیش
زآن غمزه بدل جز سر نشتر چه فرستم

با دست همین از نو بدست من مفلس
جز ناله و فریاد بر آن در چه فرستم

بیرون ز دعایی که برآید سحر از دست
دستم ندهد تحفه دیگر چه فرستم

چون بر در و بام تو نخواهم که پرد مرغ
من خود ببرم خط بکبوتر چه فرستم

شرق لب چون قند نوآم گرچه بسی هست
پیش تو سخنهای مکرر چه فرستم

زینسان که کمالست ز هجران تو گریان
با نامه برت جز غزل تر چه فرستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۲۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.