۲۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۶

بسی درد از غم عشقت کشیدم
ز بی دردی بتر دردی ندیدم

یکایک درد من درمان پذیرفت
از آن دم کز تواین شربت چشیدم

به نیم اندوه از صد غضه رستم
به یک درد از هزاران غم رهیدم

من آن مرغم که در دام بلایت
چو پیچیدم غم و درد تو چیدم

فغان خود من سرگشته زین درد
رساندم بر فلک هر جا رسیدم

طبیب عاشقانت نام کردند
چو دردت بر همه درمان گزیدم

به اوصاف کمال امروز از عشق
از آن فردم که همدرد فریدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۹۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.