۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹۰

باز می بیخودی بروی تو خوردیم
از حرم و دیر عزم کوی نو کردیم

خاک در دیر و کعبه چند نتوان بود
و نوبت آن شد که گرد کوی نو گردیم

شکر که هر شام از هنر با دل گرمیم
آن که هر صبح بی تو با دم سردیم

گر همه درمان خود طبیب فرستد
کی رسد آنها به ما که ما همه دردیم

روی به ما کرده گونه گونه بلاهاست
ناز تو با اشک سرخ و چهره زردیم

گر ورق عمر با تمام به پیچند
ما سر طومار دوستی تئوردیم

در ره او تا گمان توشه ما ساخته
جز جگر و درد درد هیچ نخوردیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.