۲۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۷

لاف رندی مزن ای زاهد پاکیزه خصال
درد آن حال نداری به همین درة بنال

تو و مسئوری و سجاده و طاعت همه عمر
ما و سی و نظربازی و رندی همه سال

ما نه آشفته نقشیم که در آب و گل است
نظر پاک نباشد نگران بر خط و خال

هر کس از مائدة وصل نصیبی طلبید
تا کرا بخت نشاند به سر خوان وصال

چشم حق دیده کجا بسته فردا باشد
عاشق و وعده تأخیر رهی امر محال

طالب دوست کو دور شمارد خود را
بی خبر تشنه همی میرد و در عین زلال

گرچه نقصان کمال از می و شاهد بازیست
در مقامی که همه اوست چه نقصان چه کمال
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۷۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.