۲۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷۰

به زلف و خال تو کردی خون خویش سبیل
به شرط آنکه سئانند خونبها ز قتیل

متاع من سر و جان است و نیست لایق دوست
به دوستان چه فرستد کسی متاع قلیل

تنم گداخت چو شمع و دلیل ضعف دل است
عجب که پیش تو روشن نگشت ضعف دلیل

رقیب ساخت دو چشم ترم به زخم کبود
در دجله بود روان چشم من شد اکنون نیل

چه التفات محب را به بوستان نعیم
که دل ز روی تور باغیست بر زنار خلیل

به وصل صحبت یوسف عزیز من مشتاب
جمال بار نبینی مگر به صبر جمیل

کمال زلف بتان گر خیال میبندی
مرو به خواب که هندوستان به بینده فیل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.