۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۲۲

آنکه ز بی گنه کشی نیست دمی ندامتش
بی گنهی که او شد من بکشم غرامتش

لحظه به لحظه درستم غمزة او قیامتی
می کند وز کاقری نیست غم قیامتش

گو سر زلف او بکش پرده بر آفتاب و مه
تا نفتد به خاک ره سایه سرو قامتش

جان که همیشه داشتی دوست تردد و سفر
دوستی در تو شد داعیة اقامتش

قبله تونی به پارسا چند کنیم اقتدا
زآنکه به قبله خطا نیست روا امامتش

ای به نصیحت آمده پیش ز هوش رفته
رفته ز پیشه عقل او تا نکنی ملامتش

دید کمال در رخت نور خدا معاینه
شیخ که عاشقی کند باشد ازین کرامتش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.